نگاهی به مجموعه داستان «زمستان شغال» نوشتهی «فرهاد رفیعی»
زمستان شغال نویسنده: فرهاد رفیعی ناشر: نشر نیماژ مجموعه داستان «زمستان شغال» نوشتهی «فرهاد رفیعی» شامل شش داستان کوتاه است، با تهمایههای رمز و راز. مجموعهای که میتوان گفت لااقل سه داستان آن، داستانهای ماندگاری برای ادبیات داستانی فارسی خواهند بود. علیرغم پررنگ بودن عناصر جادو و امر غیرواقع در داستانهای زمستان شغال، اما این داستانها در مکتب رئالیسم جادویی جا نمیگیرند. هرچند این یادداشت بهدنبال تبیین ویژگیهای رئالیسم جادویی نیست، اما ذکر یک نکته چندان دور از بحثِ بررسی داستانها نیست: یکی از ویژگیهای پررنگ در داستانهایی که زیر چتر رئالیسم جادویی قرار میگیرند، مسالهی مواجههی آدمهای داستان با امر غیرواقع است. در داستانهای شاخص رئالیسم جادویی شخصیتها هنگام روبهرویی با امر غیرواقع ممکن است متعجب شوند، اما هرگز با منطقی مبتنیبر منطق جهانِ رئالیستی بهدنبال چرایی رخداد و یا رفع و رجوع آن نیستند. بهعنوان مثال در داستانِ درخشانِ «پیرمردی عظیم با بالهای بسیار بزرگ»، نوشتهی «گابریل گارسیا مارکز» زمانی که پیرمرد از آسمان فرود میآید، آدمهای داستان از دیدن او تعجب میکنند اما هرگز بهدنبال این موضوع نیستند که چرا او از آسمان آمده، حتی او را در قفس میگذارند و برای دیدنش بلیط میفروشند اما کسی دنبال چرایی فرود او نیست. درواقع، شگرف بودنِ امرِ رخداده در جهانِ داستان، میزان غریب بودنش نسبت به باقی منطقهای همان جهان سنجیده میشود و نه با میزانِ غریب بودنش نسبت به جهانِ رئالیستی. این موضوع را میتوان در باقی آثار درخشانِ رئالیسم جادویی چه در آمریکای لاتین و چه در نمونههای رئالیسم جادویی اروپا دید. با پذیرش این پیشزمینه اگر به سراغ داستانهای مجموعهی زمستان شغال برویم، متوجه میشویم که خوانشی مبتنیبر رئالیسم جادویی از این داستانها، جز یک مورد به شکست میانجامد. داستان «روحی خانم» تنها داستان این مجموعه است که تمام المانهای مورد نیاز را، برای قرار گرفتن در زیرمجموعهی داستانهای رئالیسم جادویی، دارا است. در این داستان، روحی خانم از جایی به بعد بال درآورده و صاحب ویژگیهایی فراواقع میشود که نهتنها تعجب دیگران را برنمیتابد بلکه برای آنها چنان پذیرفتنی است که به تواناییهای فراواقع او برای پیدا کردنِ گمشدگانشان متوصل میشوند. حتی پزشکی که برای درمان مسالهی بال درآوردن روحی خانم به بستر او میآید نیز، پس از تلاشی محدود با این واقعیت مواجههای منطبق بر جهانِ داستانی ساخته شده دارد. دیگر ویژگیای که داستان را به رئالیسم جادویی متصل میکند، مسالهی باورداشتهای مبتنیبر بوم است. داستان در ایران میگذرد و آنچه از روحیخانم در قالب فرشته برای رفع حاجت دیگران سر میزند، کاملاً منطبق بر باورداشتهای بومی ایرانیان از مسالهی فرشته و افرادِ «نظرکرده» است. این ویژگیها در کنار هم داستان را بهدرستی در ستهی رئالیسم جادویی قرار میدهد. دو داستانِ «سرگذشتهای مدفون» و «خرامان سرو» که مسالهی جادو و امرِ غیرواقعِ برگرفته از خرافات و باورداشتها در آنها پررنگ است، اما بنابه هان پیشفرضِ اشاره شده در دستهی رئالیسم جادویی قرار نمیگیرند. آنها صرفاً داستانهایی با تهمایههای جادو و امرِ غیرواقع بهشمار میآیند. سرگذشتهای مدفون، روایتِ پسری است که تصمیم دارد بنا به وصیت پدر، جسدِ او را با مناسکی خاص به خاک بسپارد اما یک غریبه با میخ کردنِ سایهی پسر به زمین مانع از این امر میشود. روای در اینجا با یک برگشت به گذشته (فلشبک) مخاطب را تا نقطهی اکنون داستان پیش میآورد تا شاید چرایی وقوع این جادو (میخ شدن سایه به زمین) را پیدا کند. در این مسیر و تا لحظهی گرهگشایی محتوای داستان که بر گردش نسلها و تکرارِ پدران در سرزمینهای شرقی استوار است، بر موضوع داستان که «مرگ» است چیره میشود. حالا ما چه بخواهیم بپذیریم و چه نه، امری غیرواقع رخ داده و پدری بعد از خاکسپاریاش در هیبتِ پسرش به جهانِ زندگان برمیگردد. داستان «خرامان سرو» هم داستانِ جادویِ درختِ سروی است که ریشهاش حرکت کرده و درخت را به میانهی خیابان کشانده است. شهروندان و بهخصوص دانشجویان مانع قطع شدنِ درخت میشوند و با پافشاری شهرداری را قانع میکنند که مسیر خیابان را عوض کند. اما افسون درخت بدل به حوادث شومی میشود که هم زندگی مادی و معنوی آدمها را تحتتاثیر قرار داده و به تباهی میکشاند. داستانهای دیگر مجموعه کمی با این سه داستان و هرکدام با هم، تفاوت دارند. داستانِ «زمستان شغال»، روایتِ بازگشتِ مردی از مرگ و مواجههی مجدد او با زندگی است. زندگیای که او یکبار دیگر در آن چنان غریبه است که انگار هرگز نبوده، و دیگر بار و بهخواستِ خودِ راوی، تنها مردهای است که عزیزانش با لباس سیاه به استقبالش میآیند. «گورخانهی مویین» بهکلی از عنصر جادو و امر غیرواقعِ مبتنیبر باورداشتها و خرافات خالی است و امرِ غیرواقعِ داستان دقیقاً برپایهی زندگی مدرن و مدرنیسم استوار است. رسانه، بهعنوان شخصیت اصلی داستان بهحدی قدرت گرفته است که زندگی آدمها را تا خصوصیترین لحظاتشان تحت شعاع قرار میدهد. داستان با آنکه فرم، شیوهی روایت و حتی سوژهی متفاوت و جذابی دارد اما بهدلیل آنکه بیش از حد نمادین است، شکست میخورد. درواقع اجرای خوبِ نویسنده زیر سایهی نمادپردازی قرار میگیرد. خوانشِ مبتنیبر نمادها تنها خوانشی است که میتوان از این داستان داشت و همین، بدل به پاشنهی آشیل داستان میشود و آن را از ساحت یک داستانِ کوتاه خوب به ساحت یک استعاره محدود میکند. داستانِ «علامت بینهایت ریاضی» هم تا حدودی شبیه به گورخانهی مویین است و نکتهی قوتش در فرم و شیوهی اجرا است اما با آنکه امر غیرواقعی خارج از فرم و در سطحِ روایتِ داستان رخ نمیدهد، اما به این دلیل که صرفاً با کشفِ نمادها (مسالهی زمان، تکرار زندگیها و...) کار داستان به پایان میرسد، شبیه به داستان گورخانهی مویین بدل به استعارهای تکبُعدی میشود. داستانهای زمستان شغال، منهای «علامت بینهایت ریاضی» همگی از دو ویژگی مشترک بهره میبرند که نویسنده بهخوبی از پسِ اجرای آن برآمده. نخست مسالهی زبان است؛ داستانها بهشکل قابل اتکایی از زبانی همخوان باسوژه و فرم و خلاق برخوردارند. فرهاد رفیعی، علیرغم آنکه مشخص است توانایی بالایی در سطح زبان دارد، اما خودش مقهورِ این توانایی نشده و زبانِ داستانهایش بهحد نیاز ارتقاع پیدا میکنند و همین موضوع جایگاه رفیعی به همهی داستانهای مجموعه میدهد. نکتهی دوم، بهره بردن از المانهای سبکِ «گوتیک» است. داستانها، حتی «روحی خانم» که مبتنیبر رئالیسم جادویی است، از تمام ویژگیهای گوتیک بهره بردهاند. در ساحتِ روایت، داستانهای گوتیک از «رمز و راز»، «شهوترانی»، «معما»، «بیرحمی»، «خونریزی»، «دلهره»، «وحشت» و «وقایع خارقالعاده» سرشارند و پنج داستانِ زمستان شغال، بهشکل غریبی تمام این ویژگیها را جز «شهوترانی» در خود جای دادهاند. تمام داستانها رمز و راز و معما را بهعنوان پررنگترین عنصر در خود جای دادهاند، دلهره و وحشت در اکثر آنها وجود دارد، طرح بر مبنای وقایع خارقالعاده استوارند و حتی گاه خونریزی و بیرحمی هم در آنها (بهخصوص سه داستان روحی خانم، خرامان سرو و سرگذشتهای مدفون) بهچشم میخورد. در ساحتِ فضاپردازی هم داستانهای گوتیک از خرابههای قدیمی، بیابانهای گسترده، فضا و رنگِ وهمانگیز و حالوهوای مخوف برخوردارند که باز هم هر پنج داستانِ اشاره شده از یکی یا تمامی این ویژگیها سرشارند. حتی در داستانِ روحی خانم که گفتیم در زیرمجموعهی رئالیسم جادویی قرار میگیرد، محلِ رنج کشیدنِ روحی خانم، سردابهی قدیمی خانه است. نکتهی قوتِ فرهاد رفیعی در پیادهسازی ایدهاش نقطهای است که او این فضای گوتیک را به بهترین شکل ممکن بومیسازی میکند. درهمآمیختگی گوتیک با باورداشتهای عامیانه، در کنار زبانِ مناسبِ این فضا، داستانهای زمستان شغال را بدل به آثاری ماندگار میکند. رفیعی در دو داستان «روحی خانم» و «خرامان سرو» این توانایی را در اوجِ خودش به رخ میکشد و در داستانِ «سرگذشتهای مدفون» نیز در حدِ قابل قبولی از پسِ ایدهاش برمیآید.
گوتیک با تهمایهی باورداشتها
نویسنده: رها فتاحی